جدول جو
جدول جو

معنی زیادت شدن - جستجوی لغت در جدول جو

زیادت شدن
(چَ / چِ خوا / خا دَ)
افزون شدن. طولانی شدن. دراز شدن:
اگر به زهد زیادت شدی کسی را عمر
کرا بدی به جمال و کمال دهر نظر.
ناصرخسرو.
و هر روز اسلام ایشان زیادت می شد تا همگان بر گذشت روزگار مسلمان شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 117).
گفتم دمی بگوشۀ چشمش نظر کنم
چشمم در او بماند و زیادت مقام شد.
سعدی.
...ترا می بینم و میلم زیادت می شود هر دم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عادت شدن
تصویر عادت شدن
رسم شدن، معمول شدن
در علم زیست شناسی قاعده شدن زن، حائض شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافت شدن
تصویر یافت شدن
پیدا شدن، آشکار شدن، نمایان شدن، یافته شدن، به وجود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
پایین آمدن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها
فرهنگ فارسی عمید
(هََ جْءْ)
فرود آمدن از ستور. پیاده گردیدن از مرکب یا کشتی یا درشکه و اتومبیل یا هر وسیلۀ نقلیۀ دیگر، بزیر آمدن از آن. پائین آمدن و فروآمدن از آن:
ز پیش سپه تیز رفتی بجنگ
پیاده شدی پیش جنگی پشنگ.
فردوسی.
همه پیش کسری پیاده شدند
کمر بسته و دل گشاده شدند.
فردوسی.
بگفت این و آمد بتوران سپاه
پیاده شد و رفت نزدیک شاه.
فردوسی.
پیاده شد وبرد پیشش نماز
بدیدار او بد نیا را نیاز.
فردوسی.
پیاده شد و پیش اسبش دوید
چو افراسیابش پیاده بدید.
فردوسی.
چو دیدش سپهدار هاماوران
پیاده شدش پیش با مهتران.
فردوسی.
فرود آمد از دژ دوان اردشیر
پیاده بشد پیش او شهرگیر.
فردوسی.
چو پیران بنزد سیاوش رسید
پیاده شد از دور کو رابدید.
فردوسی.
پسر نیز چون روی مادر بدید
پیاده شد و آفرین گسترید.
فردوسی.
همه سرکشان خود پیاده شدند
به پیش گو اسفندیار آمدند.
فردوسی.
پیاده شد ازاسپ رستم چو باد
بجای کله خاک بر سر نهاد.
فردوسی.
چون بوالمظفر را بدید پیاده شد و زمین بوسه داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 365). امیر دررسید، پیاده شدند خدمت را و باز برنشستند و براندند. (تاریخ بیهقی). استرجال، پیاده شدن خواستن، پیاده رفتن. ترجل. (تاج المصادر بیهقی) :
پیاده همی شد ز بهر شکار
خشنسار دید اندر آن رودبار.
فردوسی.
، معزول شدن. برکنار شدن از کاری و شغلی، از غرور پائین آمدن و ذلیل شدن. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برپا شدن رستاخیز، برپا شدن شور و غوغا و هنگامه. (فرهنگ فارسی معین) :
گر ملامت می کنندم ور قیامت میشود
بنده سر خواهد نهاد آنگه ز سر سودای تو.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ خوَرْ / خُرْ دَ)
افزودن. مزید کردن. تکثیر. فزودن. بسیار کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : این نام بر تو نهادیم... که تو ما را به ری خدمت کرده و سالار ما بودی. چنانکه تو در خدمت زیادت می کنی ما... محل و جاه فرمائیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 266). چون به میل زرین، چشم سرمه کنند از شب کوری و آب دویدن، چشم ایمن بود و در قوت بصر زیادت کند. (نوروزنامه). و سلطان او را نعمت و خواسته می داد و اعتماد بر او را زیادت می کرد و می نواخت. (نوروزنامه). و به هر وقت در عمارت ها و طلسمات قسطنطینه زیادت می کردند تا بدین درجت رسید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 71).
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن ترا
هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت.
سعدی.
زاهدی مهمان پادشاهی بود... چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند. (گلستان).
مرا می بینی و میلم زیادت می کنی هر دم
ترا می بینم و میلم زیادت می شود هر دم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رَ / رُو شَ شُ دَ)
افزون شدن. زیادت گردیدن. بسیار شدن: چون دمنه... از سخن فارغ شد اعجاب شیر بدو زیادت گشت. (کلیله و دمنه). هرچند که در ثمرات عفت تأمل بیشتر کردم رغبت من در اکتساب آن زیادت گشت. (کلیله و دمنه). ملک را بر حال ضعیف و طبع لطیف او رقت زیادت گشت. (گلستان). رجوع به زیادت و دیگر ترکیبهای این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیادت گشتن
تصویر زیادت گشتن
افزون کردن بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
فرود آمدن از ستور، بزیر آمدن از آن، پائین آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
رستاخیزشدن، هنگامه شدن بر پا شدن رستاخیز، بر پا شدن شور و غوغا و هنگامه: گر ملامت می کنندم ور قیامت می شود بنده سر خواهد نهاد آنگه ز سر سودای تو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد شدن
تصویر زیاد شدن
افزون شدن فراوان شدن بسیارشدن: امسال آب رودخانه زیاد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
((~. شُ دَ))
عزل کردن، هزینه سنگین را متحمل شدن، پیشامد هزینه بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
ترجّل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
Disembark, Dismount
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
débarquer, démonter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
высаживаться , спешиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
하선하다 , 내리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
اترنا , پیادہ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
উপকূলে উঠা , নামানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
kutua, kushuka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
karaya çıkmak, inmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
לצאת מהספינה , לרדת מהסוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
降りる , 下馬する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
aussteigen, absteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
उतरना , उतरना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
turun dari kapal, turun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
ขึ้นฝั่ง , ลงจากม้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
desembarcar, desmontar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
sbarcare, smontare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
desembarcar, desmontar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
上岸 , 下车
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
wysiadać, zejść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
висаджуватися , спішитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیاده شدن
تصویر پیاده شدن
aan land gaan, afstappen
دیکشنری فارسی به هلندی